بسم الله الرحمن الرحیم

 

در این سالها، یاد گرفته بودم وقتی چت می کردیم و صدایشان را می شنیدم یا تصویرشان را می دیدم، بغض نکنم و عادی رفتار کنم. تلفن اما هنوز سنگینی خاص خودش را دارد. حتی فکرش را که می کنم زنگ بزنم به آقاجون و صدایشان را از پشت خط تلفن بشنوم، اشک هایم چیلیک چیلیک می آیند. انگار تلفن دوری را می کوبد توی صورتت. انگار هی می گوید می دانی چقدر الان از هم دورید؟

دلم برای خانواده ام تنگ شده و هنوز نتوانسته ام زنگ بزنم و بگویم الو سلام مامان/ آقاجون. ما خوبیم. اینجا همه چیز آرام است؛ نگران نباشید.

دلم برای اینکه عکس نان گیسوی پستو یم را برای مامان بفرستم و بنویسم چرا خمیرش می چسبید و مامان بگویند این که خیلی خوب شده که! تنگ شده. 

دلم برای اینکه عکس کیک سیب و دارچینم را بفرستم توی گروه و آقاجون بنویسند نوش جانتان عزیزانم! تنگ شده.

نت را از ما گرفته اند و دلخوشی از راه دور با خانواده ام بودن را.

ای کاش مردم به جای بانک و پمپ بنزین آتش زدن و خسارت زدن به مردمی از جنس خودمان، مسئولان بی کفایت و خائن و دروغگو را به آتش می کشیدند.

طنز نوشت: حالا امشب که قسمت جدید سریالمان پخش می شود و نمی توانیم دانلودش کنیم، چه کنیم؟!


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

new-business کافه کتاب تهویه سیتی cementbolt رستوران نمونه قزوین Mauricio اخبار پزشکی دلنوشته طرح لايه باز فتوشاپ